عشق من!

بر آب چشمه ساران

آن گاه که بــــاد آن ها را با خود می آورد

شباهنگـــام گل های سرخ پرپر شده را

شناور بر روی آب می بینیم.

 

عشق من!

و دیوار ها شکافته می شوند

در برابر آفتاب، رویاروی بـــاد و رگبــــار

و در برابر سالیانی که شتابان می روند

از بامداد ماه مه که آن ها آمدند

و آنگاه که آنان سرود خوانان به ناگاه بر روی دیوارهای آماج تیر باران شان

از چیز هایی بسیار شگفت نوشتند.

 

عشق من!

بوته ی گل سرخ رد پا ها رابر روی دیوار پی می گیرد

و نام های نقش بسته ی آن ها را به هم می تند

و هر تابستان از شدت سرخی گل های سرخ خواهد رست.

 

عشق من!

چشمه ها را خشک کن

در برابر آفتاب ، رویاروی بـــادهای دشت و در طول سالیانی که شتابان می گذرند

از بامداد ماه مه که آن ها گل بر سینه ،با پاهایی برهنه و گامی آهسته آمدند

و با چشمانی درخشنده از لبخندی شگفت .

 

و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان می رسد

گمان می کنیم که لکه های خونی را ببینیم ،

که جز گل های سرخ نیستند.

 

آرانکوئز ! عشق من!