یک روز در شهر الکترونیک

.: همان طور که احتمالا خبر ندارید مشهد قرار است یک شهر الکترونیک شود و روی خیلی از شهرهای دیگر را لااقل در این زمینه کم کند. البته بعضی معتقدند با راه افتادن چند سایت دولتی که عمدتا وابسته به شهرداری هستند ما مشهدی ها همین الان هم شهروند الکترونیک هستیم ! یکی از مهمترین اتفاقاتی که در حوزه الکترونیکی این شهر می افتد نمایشگاهی است به نام اله سیت که امسال دومین دوره اش از 9 تا 13 آذر در محل نمایشگاه های بین المللی مشهد برگزار می شود. روز پنج شنبه، من و مهدی و حسین به بازدید این نمایشگاه رفتیم.

اولین موردی که به آن برخوردم مساله گرفتن بلیط بود. در نمایشگاه امسال کسانی که از طریق اینترنت ثبت نام کرده بودند بلیط رایگان می گرفتند. موقع گرفتن بلیط کافی بود شماره ای که به ایمیل شما می آید و نام و نام خانوادگیتان را بگویید تا بلیط را به شما بدهند. حالا مهدی و حسین بلیط رایگانشان را گرفتند. من هم شماره رو یادم رفته بود و پول دادم و بلیط گرفتم ( فقط موندم با این حافظه توپی که دارم و یک عدد 3 رقمی رو برای یک هفته نمی تونم حفظ کنم چطوری می خوام کارشناسی ارشد قبول بشم ؟! ). در ورودی بخش اصلی حمیدرضا را دیدم و او هم به ما اضافه شد.

یک سالن را خیلی سریع دیدیم و بعد چون من به شدت گرسنه بودم رفتیم fast food ساندویچ گرفتیم. انصافا خیلی هم مزخرف بود، البته عکس زیر که موقع حمله کردن من به ساندویچ گرفته شده اینو نشون نمی ده ! به هر حال بعد از تمام شدن ناهار مختصر، به گردشمان ادامه دادیم.


توی یکی از سالن ها غرفه شبکه تبیان رو دیدم و این شروعی بود برای گیر دادن های من. از دختر خانمی که آنجا نشسته بود پرسیدم: حمایت کنندگان مالی شما چه کسانی هستند. او هم شروع کرد به توضیح دادن. بعد از حمایت دولتی پرسیدم و آنها هم شروع کردند به طفره رفتن که یک طوری بپیچونند قضیه رو. من هم مدام سوالم رو با بیان های مختلف می پرسیدم. دست آخر گفتم حمایت مالی دولتی از شبکه هایی مثل شما، امکان رقابت رو از بخش خصوصی می گیره. در نهایت هم از مدل تامین محتوایشان پرسیدم و از نوع حمایت هایشان از پروژه های نرم افزاری.یاد قدیم افتادم.هنوز مثل همان سالها ! خلاصه بعد از 10 دقیقه گفت و گوی داغ با آنها خداحافظی کردیم.

نمایشگاه امسال در حوزه سخت افزار متعلق به تجهیزات بی سیم بود. در حوزه نرم افزار، همسو با موضوع نمایشگاه یعنی شهر الکترونیک، شرکت های زیادی، نرم افزارهایشان را ارائه می کردند از سیستم مدیریت املاک گرفته تا MIS . چیزی که برایم جالب بود حضور گسترده نرم افزارهای مدیریت محتوا و سایت سازها در این نمایشگاه بود. هر شرکتی برای خودش یکی درست کرده بود. به حسین هم گفتم که الان بازار این طور نرم افزارهای وب بیس در ایران خیلی گرم است.

در یکی دیگر از سالن ها، به غرفه کوچک خبرگزاری زنان ایران برخوردیم. البته چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد عنوان شبکه زنان کلان شهرهای دنیا یا متروپلیس بود. رفتم جلو و از دختر خانم های مسئول غرفه در مورد ماهیت این شبکه پرسیدم و این هم بهانه ای شد برای 10 دقیقه گفت و گوی داغ دیگر. از آنها و فرقشان با جنبش فمنیستی پرسیدم. همچنین از فعالیت هایشان در مقایسه با فعالان 8 مارسی. از اینکه چه اقدامی برای همکاری و نزدیک شدن به هم انجام داده اند و اسپانسرهاشان و این طور چیزها. آنها هم خیلی صبورانه به سوالاتم پاسخ دادند. می خواستم بیشتر بمانم و بفهمم چطوری می شود با آنها همکاری کرد ( شلوغش نکنید ! برای خودم نمی گویم که ) ولی اگر چند دقیقه بیشتر ادامه پیدا می کرد حسین گوش مرا می کشید که تو آنتی فمینست اینجا چه کار داری ؟ هر چند که کمی آنطرفتر یک چیزی توی همین مایه ها به من گفت !

بقیه نمایشگاه هم مثل همیشه بود، البته خلوت تر از همیشه که شاید به خاطر ساعت بازدیدمان بود. تا قبل از بخش پایانی بازدیدمان از نمایشگاه، اتفاق خاص دیگری نیفتاد. در چند غرفه کمی گیر نرم افزاری دادم ( همان بحث های داغ چند دقیقه ای البته از نوع نرم افزاری). تعدادی از دوستان و همکاران و آشنایان را دیدم. با بعضی حال و احوال کردم و بعضی هم نه. نکات بامزه دیگری هم بودند که می گذارم بقیه تعریف کنند ! و اما آخر، آن سالن جانبی وبلاگ نویس ها و بچه های رباتیک. بعد از چند ساعت، غرفه خالی گپ و گفت و گوی وبلاگ نویسان فرصتی بود برای نشستن و استراحت کردن.

 آنجا البته زیاد هم بی کار نبودیم چند دقیقه اولش در مورد چالش های وبلاگ نویسی فارسی صحبت کردیم و من هم مثل همیشه از خودم نظریه ول می کردم و دور هم می خندیدیم !

 بعد از اینکه حمیدرضا از ما خداحافظی کرد، من و حسین و مهدی حدود یک ساعت در مورد نظم دادن و انسجام بیشتر به فعایت های حوا صحبت کردیم. دلم می خواست بقیه هم می بودند و نظرشان را می گفتند. دست آخر وقتی حرف هایمان تمام شد و آماده می شدیم که برویم گرفتن یک عکس سه نفره بهانه ای شد برای آشنایی با جناب اسکیزوفرنی و مسابقه وبلاگ نویسی آنها. راستی اگر رفتید نمایشگاه به وبلاگ ما سه تا هم رای بدهید. خیر از جوانیتان ببینید !

    

در غرفه عریض و طویل رباتیک بچه های دانشگاه هم یک کابل usb پیدا نشد. مهدی آنجا ماند تا احتمالا با نرم افزاری که برای ربات نوشته بود کمی پز بدهد. من و حسین هم از نمایشگاه زدیم بیرون و توی هوای سرد انتهای وکیل آباد مسیر نسبتا طولانی را قدم زدیم و حرف زدیم. بعد هم رفتیم سری به آبی کامپیوتر و تک بزنیم ببینیم خبری از VS 2005 هست یا نه؟ که نبود. توی کل مجتمع تک هم هیچ کس آی پاد وارد نمی کرد. این هم خلاصه ای بود از وقایع 7 ساعت گردش دیروز، حس و حال نوشتن همه اش را ندارم.