به نام خدا

درباره یادداشت اخیر وبلاگ خط آزاد

"ابتدا لازم است  درباره آقای کاستلز بگویم که اگر کسی اندک تخصصی در زمینه ارتباطات داشته باشد حتما به خوبی ایشان را می شناسد "
باید بگویم که بنده همان اندک تخصص در زمینه ارتباطات را ندارم و ایشان را نمی شناسم. این حرف شما هم خیلی مسخره بود. کسی که اندک تخصصی در زمینه دات نت داشته باشد حتما به خوبی Scott Guthrie را می شناسد. او به نوعی پدر asp.net است ولی اگر کسی تخصصی نداشته باشد خب نمی شناسدش ! به همین سادگی. تا اینجا هم این باعث نمی شود که کسی قبول کند Scott با همه خدا بودنش محق باشد که بخواهد در مورد تحولات ایران صحبت کند.

این کاستلز شما به تهران آمده بود و حدس می زنم کل اطلاعات شما برگردد به گزارش هایی که مطبوعات از این آدم و سفرش نوشته اند. این آقا یک جامعه شناس برجسته است که شهرتش به خاطر نظریه جامعه شبکه ای است. این ها به اضافه کلی اطلاعات دیگر و پرسش ها و پاسخ هایی که در جلسه سخنرانی بین او و خانیکی و شکرخواه رد و بدل شده را خواندم. آن حرف هایی که شما نوشته اید هم در تهران گفته است. اطلاعاتی که در مورد کاستلز دادید مثلا کتاب هایی که نوشته کپی پیست اطلاعاتی بود که ایسنا نوشته بود. صادقانه بگویم حتی شک دارم یک جلد از کتاب هایش را خوانده باشید. من هم نخوانده ام. بنابراین من که هیچ شناختی از این آدم و نظریه هایش ندارم چرا باید حرف هایش را قبول کنم؟ چرا باید ادای روشنفکرهایی را دربیاوریم که فکر می کنند همه نظریه پردازان را می فهمند ؟

ایسنا نوشته است : اين پروفسور شصت و چهار ساله‌ (متولد 1942)  تا دو دهه‌ي قبل، از نگاه يك ماركسيست اروپايي و بويژه متاثر از لويي آلتوسر، آلن‌ تورن و نيكوس پولانزاس به عالم و آدم نظر مي‌كرد. من اصلا  لويي آلتوسر، آلن‌ تورن و نيكوس پولانزاس را نمی شناسم. شما می شناسید؟ کتاب هایشان را خوانده اید؟ صریح به من جواب بدهید. خیلی ممنون می شوم از شما که آقای کاستلز را به خوبی می شناسید و در زمینه ارتباطات هم مطالعات زیادی دارید کمی در مورد ایشان و نظریه هایشان به من توضیح بدهید. البته اگر خواستید از جایی کپی پیست کنید بدانید که احتمالا من هم به آن منابع دسترسی دارم !

من گفته ام :"من و شما در مورد مساله ای صحبت می کنیم که اصولا مشکل یک گروه دیگر است، هر چند این حرف به این معنی نیست که مساله حقوق زنان بر بینش و رفتار مردان تاثیر نداشته باشد ولی لااقل در این مورد به شدت به راستی این گزاره که حق گرفتنی است نه دادنی معتقدم." شما فقط همان بخش اول این صحبت را گرفته اید و توی بوق کرده اید. تازه همان را هم باید با توجه به نوشته قبلش تفسیر کرد.

شهروند جهانی، ترفندی دیگر برای محق نشان دادن یک امریکایی. مگر من گفتم که حتما یک ایرانی بیاید در مورد ایران نظر بدهد که شما می گویید ملی گرایی جایش را به مفهوم شهروند جهانی داده ؟ اصلا چه ربطی دارد؟ من فقط پرسیدم که کاستلز شما اصلا ایران و موقعیتش را می شناسد یا نه ولی شما خیلی بی ربط پاسخ می دهید.

در ادامه پرسیده بودم که "منظور شما از این جمله که " و این شاید حداقل پاسخی باشد که می شود به گروه مرد سالاران ایرانی داد که حتی علیرغم تظاهر به پایبندی به حقوق زنان قلبا و در عمل دیدگاه دیگری دارند" چیست؟ اگر ارجاع شما به جمله قبلی یعنی نظر آقای کاستلز باشد، می خواهم بدانم اولا چطور و روی چه معیاری نظر یک کارشناس غربی ( که شاید حتی هیچ وقت در ایران نبوده ) را این طور راحت می پذیرید که آن را جوابی به مرد سالاران ایرانی می دانید و ثانیا اصلا چه چیز حرف آقای کاستلز پاسخی به مرد سالاران ایرانی محسوب می شود؟ و ثالثا این که گروه مرد سالاران ایرانی آن طور که شما می گویید قائل به حقوق زنان باشند ( شما گفته اید که گروه مرد سالاران که تظاهر به پایبندی به حقوق زنان دارند ) کمی پارداوکسیکال نیست ؟"

کاستلز لااقل یک بار در ایران بوده ! ولی هنوز به هیچ یک از این سوالات پاسخ ندادید. خبرگزاری میراث درباره سفر کاستلز به ایران نوشته :

ز او پرسيديم كه نگاهش قبل و بعد از سفر به ايران چگونه بوده و چگونه شده است؟
_«نكته قابل توجه براي من، دانشجويان و دانشگاهيان روشنفكر و باهوشي هستند كه در ايران مي‌بينم،‌ مخصوصا دختران.»
پرواز كاستلز از آمريكا،‌ 24 ساعت قبل در فرودگاه مهرآباد نشسته و او آن طور كه خودش مي‌گويد، زمان بيشتري لازم دارد تا هنگام بازگشت، درباره ايرانيان بيشتر بداند.

خب کاش یک بار از خودتان بپرسید که این همه دانشجو و دانشگاهی روشنفکر چطور نتوانستند جلوی روی کار آمدن یک تندرو را بگیرند؟ کاستلز جامعه ایران را نمی شناسد. ممکن است جامعه شناس سرشناسی باشد و او را استاد استادان بدانند ولی ایرانی ها را نمی شناسد و من هنوز اصرار دارم بدون پزهای روشنفکری به قضیه نگاه کنیم.

بحث من در مورد تاثیرگذاری وبلاگ ها، با این موضوع شروع شد که اولا پذیرفتم که وبلاگ رسانه است ("آیا وبلاگ یک رسانه است؟ جواب مثبت است"). بعد گفتم در مورد وبلاگستان ایرانی، چند سال است که محتوا بی کیفیت شده ("نکته کلیدی این است که به تاریخچه کوتاه وبلاگ نویسی ایرانیان ....اسمشان وبلاگ است، نویسنده شان هم وبلاگنویس ولی محتوا چطور؟") خب حالا قضاوت کنید که رسانه ای بدون محتوا مثل چی هست ؟

در ادامه مثال انتخابات را آوردم و در نهایت با اشاره به بعضی حقایق در مورد کاربران اینترنت در ایران گفته ام "بیایید خودمان را گول نزنیم. وبلاگ تاثیر می گذارد ولی روی عده کمی." این موضوع مربوط به شرایط حال است، در آینده ممکن است همین وبلاگ ها باعث تغییرات گسترده بشوند ولی در شرایط امروز جامعه تاثیرگذار نیستند لااقل نه در جامعه ایران. به 4 میلیون ایرانی کاربر اینترنت اشاره کرده اید اگر به جای 4 میلیون 40 میلیون هم می بودند تاثیرگذاری آنها همین قدر بود مگر اینکه فرهنگ استفاده از این ابزار عوض شود.

در ادامه صحبت هایم به بحث شخصی بودن وبلاگ و "چهار دیواری اختیاری" پرداخته ام از وبلاگ نیکان مثال آوردم و کلی حرف دیگر ولی دریغ از یک کلمه پاسخ چه در تایید چه در رد. همین برخورد شماست که باعث می شود برخلاف میل باطنی ام به این نتیجه برسم که به قول یکی از دوستان بحث کردن با شما فقط وقت تلف کردن است. ادامه این بحث ها به صورت مکتوب فقط باعث می شود که من مدام درباره نظراتم بنویسم و شما هم با سواستفاده از بعضی حرف ها به دنبال به کرسی نشاندن نظر و رای خود باشید. این نه برای من فایده ای دارد نه برای دیگران. بهترین پیشنهادم هم گفت و گوی حضوری است. برای ضبط صدا هم مشکلی ندارم و بعدا نتایج گفت و گو را می شود به صورت مکتوب و خلاصه منتشر کرد. این آخرین بار است که درخواست گفت و گو می کنم. اگر این بار هم بدون ذکر دلایل قانع کننده از گفت و گو کردن مستقیم و رو در رو فرار کنید، ادامه بحث با شما را بی نتیجه می بینم.

در پایان یادداشت خود ضمن اینکه از بحث در مورد موضوع شخصی بودن وبلاگ خودداری کرده اید، سوالات جدیدی را طرح کرده اید:"اما به عنوان آخرین مورد یک سوال را مطرح می کنم که امیدوارم اندکی پیرامون آن فکر کنید و پاسخ مناسب برای آن بیابید و سوال آن است که در جامعه ما که نیمی از آن را زنان تشکیل می دهند سهم زنان از مدیریت های ارشد جز ریاست سازمان محیط زیست چیست؟وآیا اشتیاق بیش از اندازه زنان و دختران ایرانی به حضور در دانشگاهها نشاندهنده بخشی از بی عدالتی ها پیرامون حقوق این قشر از جامعه در سایر عرصه های اجتماعی و اقتصادی و ... نیست؟ " . شیوه طرح این سوالات و بیان آنها به گونه ای است که انگار من در مقام دفاع از جمهوری اسلامی یا تفکر مردسالارانه جامعه ایرانی باشم و حالا بخواهید با پرسیدن این سوال مرا به فکر کردن و پاسخ دادن وادار کنید یا مثلا من مسوول بی عدالتی های تحمیل شده به زنان ایرانی باشم !

در ضمن اگر یک بار سر نقدی که بر حوا نوشتید اجازه دادم کامنت شما منتشر شود یا اینکه به شما لینک داده ام دلیل این نیست که هر دفعه انتظار تایید کامنت های تبلیغاتی خودتان را داشته باشید. لطفا به جای این کارها هر بار که وبلاگتان را به روز می کنید چند ثانیه وقت صرف کنید و آن را در بلاگ رولینگ پینگ کنید و این قدر هم برای ملت کامنت تبلیغاتی نگذارید. در ضمن بد نیست اگر گوشتان را کمی باز کنید و بشنوید اطرافتان راجع به وبلاگ شما چه می گویند.

در پایان این یادداشت، متن کامنتی که برای یادداشت شما گذاشته بودم را دوباره اینجا می نویسم که ارجاع به مطالبش ساده تر باشد، همین طور قضاوت خوانندگان.

نویسنده یا نویسندگان محترم وبلاگ خط آزاد
با سلام و عرض ادب
می خواهم بدون حاشیه رفتن، در مورد چند موضوع مهم با شما صحبت کنم. با وجود اینکه مطالب وبلاگ شما زیاد نیست اما گستره فکری و حوزه بحثی که پیش می کشند بسیار وسیع است. بنابراین در این صحبت ها که می توانید آن را مقدماتی بدانید به بعضی مسائل اشاره می کنم.
سعی می کنم از آخرین نوشته شما شروع کنم و به سمت پایین بروم و بعد یک نتیجه گیری کلی کنم.

درباره نوشته زنان و توسعه - وبلاگ و قدرت
اول. به بحث زنان و توسعه پرداختید. این روزها دارم کتاب رمز داوینچی را می خوانم که در قالب یک رمان توضیح می دهد که چگونه کلیسا الهه ها را از زندگی ما حذف کرد و زن را که برای توسعه دادن دین خدا انتخاب شده بود. صرفنظر از درست بودن یا نادرست بودن این نظریه، با این گزاره که زنان هم نقشی مساوی و گاهی پررنگ تر در توسعه جامعه ها نسبت به مردان بازی می کنند به شدت موافقم. زنان نیمی از جامعه انسانی را تشکیل می دهند. اولین پست وبلاگ حوا را هم بخوانید که در آن به این موضوع اشاره کوتاهی کرده ام.

دوم. من این آقای مانوئل کاستلز را نمی شناسم. در واقع اگر راستش را بخواهید تا به حال اسمش هم به گوشم نخورده ولی اینکه این آقایی که شما استاد رشته برنامه ریزی برکلی معرفی می کنید، چقدر صاحب نظر در مسائل ایران و خاورمیانه هست که صریح در مورد پرسشی در رابطه با توسعه در ایران به زنان اشاره می کند برایم جالب است. اول اینکه اصل خبری که این حرف ها را توی آن خواندید حتما برای من بفرستید. اگر هم انگلیسی باشد ( و از اعتماد ملی یا شرق نخوانده باشید ) بهتر است.

دیگر اینکه می خواهم بدانم منظور شما از این جمله که " و این شاید حداقل پاسخی باشد که می شود به گروه مرد سالاران ایرانی داد که حتی علیرغم تظاهر به پایبندی به حقوق زنان قلبا و در عمل دیدگاه دیگری دارند" چیست؟ اگر ارجاع شما به جمله قبلی یعنی نظر آقای کاستلز باشد، می خواهم بدانم اولا چطور و روی چه معیاری نظر یک کارشناس غربی ( که شاید حتی هیچ وقت در ایران نبوده ) را این طور راحت می پذیرید که آن را جوابی به مرد سالاران ایرانی می دانید و ثانیا اصلا چه چیز حرف آقای کاستلز پاسخی به مرد سالاران ایرانی محسوب می شود؟ و ثالثا این که گروه مرد سالاران ایرانی آن طور که شما می گویید قائل به حقوق زنان باشند ( شما گفته اید که گروه مرد سالاران که تظاهر به پایبندی به حقوق زنان دارند ) کمی پارداوکسیکال نیست ؟

سوم. بحث زنان را قبلا هم در نقدی که بر نوشته من داشته اید پیش کشیده اید. من بسیار بسیار مایلم در مورد حقوق زنان با شما صحبت کنم. من به هویت نویسنده یا نویسندگان وبلاگ شما حساس نیستم ولی عملا از دو حالت خارج نیست: یا شما هم مثل من یک مرد هستید، با روحیات و تفکرات مردانه که کاملا با دنیای زنانه متفاوت است، یا نه. به هر حال در حالت اول مثل خیلی مسائل دیگر این کشور که یک عده که از شرایط آگاه نیستند درباره مسائل و مشکلات یک گروه نظردهی و تصمیم گیری می کنند ( مثلا یک گروه مسن که وضعیت امروز جوانان ایرانی را به خوبی نمی شناسند در مورد آن ها به بحث می پردازند ) من و شما در مورد مساله ای صحبت می کنیم که اصولا مشکل یک گروه دیگر است، هر چند این حرف به این معنی نیست که مساله حقوق زنان بر بینش و رفتار مردان تاثیر نداشته باشد ولی لااقل در این مورد به شدت به راستی این گزاره که حق گرفتنی است نه دادنی معتقدم. اما اگر حالت دوم باشد آن وقت بحث بسیار بسیار جالب می شود.

باز تکرار می کنم که مایلم در این مورد با شما گفت و گوی حضوری داشته باشم و به عنوان مقدمه دعوت می کنم دو فیلم را ببینید اول فیلم عروس آتش که فیلمی ایرانی است و دوم فیلم خاطرات یک گیشا (Memories of a Geisha ) که فیلمی ژاپنی است و بعد به طور مفصل در رابطه با این مسائل به گفت و گو بنشینیم.

چهارم. کسی منکر تاثیرگذار بودن وب بر جامعه انسانی نیست. حتی اگر آمارهایی که شما داده اید درست نبود هم نمی شد انکار کرد که این وبلاگ ها چقدر روش زندگی انسان عصر جدید را تغییر داده اند. اگر وبلاگ ها تاثیر گذار نبودند سایت هایی برای مانیتورینگ وبلاگستان، روش های وب 2 برای بوک مارکینگ و تگ گذاری وبلاگ ها و خیلی چیزهای دیگر اصلا به وجود نمی آمدند.

آیا وبلاگ یک رسانه است؟ جواب مثبت است. اما اول تکلیف خودتان را مشخص کنید که می خواهید در مورد وبلاگستان ایرانی صحبت کنید یا نه. شما آمارها و گفته های یک امریکایی را می آورید که وبلاگ چنین است و چنان ولی این ها چقدر درباره وبلاگستان ایرانی صدق می کند.

نکته کلیدی این است که به تاریخچه کوتاه وبلاگ نویسی ایرانیان نگاهی داشته باشیم. موج اول وبلاگ نویسان، فضای وب را پر از محتوای فارسی کردند. با توجه به اینکه وبلاگ آن موقع هنوز زیاد مورد توجه نبود به سرعت مورد استقبال قرار گرفت. اما امروزه کمتر وبلاگی هست که محتوای جدید تولید کند. این روندی است که تقریبا از دو سه سال پیش شروع شده و دارد از کیفیت کار وبلاگ های فارسی می کاهد. زمانی که تب بازاریابی های شبکه ای بالا گرفته بود هزاران ( این را به جرات می گویم که چند هزار) وبلاگ به همین منظور تاسیس شدند آن ها هیچ محتوای خاصی نداشتند و فقط گاه شامل یک پست بودند که در آن روش ورود به شبکه از سایت شرکت مربوطه کپی پیست شده بود. شما اسم این ها را چی می گذارید؟ اسمشان وبلاگ است، نویسنده شان هم وبلاگنویس ولی محتوا چطور؟

اجازه بدهید مثال ملموس تری بزنم. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته تعداد زیادی از وبلاگ نویس ها طرفدار آقای معین بودند. خیلی هایشان هم کسانی بودند که وبلاگ هایشان روزی چند هزار بازدید کننده دارد ولی سوال : چقدر توانستند تاثیرگذار باشند؟ سوال من صریح هست.جواب شما هم صریح باشد. چقدر توانستند تاثیرگذار باشند؟

چند درصد مردم ایران به اینترنت دسترسی دارند؟ طیف سنی آن ها چگونه است؟ از این درصدی که به اینترنت دسترسی دارند نگاه چند درصدشان به کل اینترنت (نه فقط به وبلاگ که اصلا به فلسفه استفاده شان از اینترنت ) نگاهی غیرسرگرمی است؟ چند درصد فقط برای چت یا سرگرمی یا مطالب غیراخلاقی از اینترنت استفاده می کنند. آمارهایی که از کلمات کلیدی جستجو شده ایرانیان هست به خوبی این موضوع را روشن می کند. بیایید خودمان را گول نزنیم. وبلاگ تاثیر می گذارد ولی روی عده کمی.

حالا برسیم به اصل موضوع که بحث شخصی بودن وبلاگ است. وبلاگ نیک آهنگ کوثر با هزاران بازدید در روز و به خاطر موقعیت خود نیک آهنگ وبلاگی است که باید تاثیرگذار باشد دیگر. درست می گویم؟ ولی نیکان علاوه بر بحث های سیاسی و خاطرات جنجالی ای که از اصلاح طلبان نوشت گاه حتی از دلبستگی اش به آنجلینا جولی می نویسد ! یا این که مدتی است بین نوشته هایش چند آهنگ در وبلاگش می گذارد. آیا باید به این کار کوثر خرده گرفت ؟ که هی فلانی تو کسی هستی که از ایران به دلیل مسائلی رفته ای. حالا خیلی ها این طرف و آن طرف آب وبلاگ تو را می خوانند و حرف تو و بحث هایی که تو می کنی برایشان تاثیرگذار و مهم است. تو یک رسانه هستی و نباید قربان صدقه شکل و قیافه آنجلینا جولی بروی. آیا این تفکری درست است؟ خیر. چرا؟ پاسخ فقط یک چیز است چهار دیواری اختیاری

نه تنها وبلاگ که کل سایت های اینترنتی این گونه هستند. سایت IranASP.net را در نظر بگیرید یک سایت تخصصی فارسی در مورد برنامه نویسی به asp.net است که بیش از سه سال فعالیت کرده بود. یک روز صاحب سایت گفت من دیگر توانایی ادامه کار را ندارم و سایت تعطیل شد. به همین راحتی. چرا ؟ چون چهار دیواری اختیاری.

وبلاگ یک مساله شخصی است. من یک روز تصمیم می گیرم یک وبلاگ داشته باشم. درست مثل یک آی دی یاهو. یک روز تصمیم می گیرم یک آی دی برای خودم بسازم و بروم چت کنم. یک روز دیگر به این نتیجه می رسم که چت کردن وقت تلف کردن است و بنابراین دیگر چت نمی کنم و از آن آی دی هم استفاده نمی کنم. در مورد وبلاگ هم همین هست. شما نمی توانید از یک وبلاگ نویس بخواهید که آن طور که شما می خواهید بنویسد.

بگذارید درگوشی یک واقعیت را برای شما بگویم. هر چند که بسیاری از وبلاگ نویسان( به خصوص در عرصه مسایل سیاسی) به دنبال آگاهی دادن به مخاطبان خود هستند اما هیچ الزامی در خود نمی بینند که صرفا نوشته هایشان را برای این منظور بنویسند. حسین درخشان که از پیشگامان وبلاگ نویسی ایرانیان هست و در این چند سال خیلی تلاش کرده تا همان رسانه ای بشود که شما از آن صحبت می کنید، گاه در نوشته ها و لینک هایش درمورد عناوین بسیار غیرمرتبط صحبت می کند ( مثال هایش را می توانم بگویم ولی بهتر است خودتان بروید و ببینید. یک چیزهایی مثل آنجلینای جولی آقای کوثر و مواردی دیگر). هیچ کس نمی تواند به وبلاگ نویس بگوید چگونه فکرکن و چگونه بنویس. چون وبلاگ شخصی است و شخصی تر از آن وجود ندارد. وبلاگ یک چهاردیواری اختیاری است منتها این چهار دیواری شیشه ای است طوری که public باشد و همه بتوانند ببینید داخل آن چه می گذرد.

خیلی عذر می خواهم که مساله را این طور بیان می کنم ولی یک نفر ممکن است خودش را در این چهاردیواری برهنه کند و بدنش را به نمایش بگذارد. خب باشد. این انتخاب اوست. منی که دارم از این فضای وبلاگستان عبور می کنم می توانم وبلاگ های زیادی را بخوانم (داخل چهار دیواری مردم را دید بزنم ! ) ولی وقتی به چهاردیواری می رسم که صاحبش بدن خود را به نمایش گذاشته اگر نخواهم کسی نمی تواند مجبورم کند که آن را ببینم. نمی توانم بروم یقه طرف را بگیرم که آی عمو ! داری چه کار می کنی؟ برو لباست را بپوش. طرف خواهد گفت چهار دیواری اختیاری! اگر دوست نداری مرا نبین. راه حل ساده است دوست من. خیلی ساده. روی آن ضربدر کوچک بالای سمت راست پنجره ویندوز کلیک کن و آن وبلاگ را ببند.

چهار دیواری اختیاری است! شما همین الان این اختیار را دارید که این کامنت ها را تایید کنید یا نه. چرا؟ چون چهار دیواری اختیاری.

در پایان. من هنوز در مورد اینکه شما می گویید کسانی که می خواهند با گفتن چهار دیواری اختیاری از مسوولیت فرار کنند حرف دارم ولی برای امروز کافی است. در مورد یادداشت های دیگر شما و البت خود همین یادداشت واقعا حرف زیاد است. من هم شخصا آدم پرحرفی هستم اگر موتورم گرم شود البته! بنابراین واقعا فکر می کنم این نوشتن ها نتواند احساس یا دلایل را به صورت کامل بیان کند. برای نوشتن ( و همین خواندن و جواب دادن ) زمان بسیار زیادی نیاز هست. من بار دیگر به شما پیشنهاد گفت و گوی رو در رو می دهم.